24- خوااب
ساعت از دوازده گذشته و صدرا و مامان برای چندمین بار میرن تو اتاق که بخوابن ولی صدرا دوباره پا می شه میره و بابا بهش پرتقال و موز میده . وقتی برمیگرده مامان خودش رو به خواب میزنه و صدرا که تنهایی خوابیدن رو هنوز بلد نیست بی هییییچ صدایی کم کم از موزش می خوره و سرش رو روی پشت پهلو شانه مادر میگذاره غلط میزنه کمی به صورت مامان نگاه می کنه تا اثری از بیداری ببینه ولی باز بی صدا. مامان دیگه نمی تونه جلوی خنده اش رو بگیره و صدرا که مامانش رو بیدار میبینه توی بغلش می خزه و می می و خوااب ...
نویسنده :
مامان
3:00